-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 شهریور 1386 18:36
خسته میشم از بی کسی ، نیستم به دنبال کسی بهونه هام قدیمی اند ، کهنه شدن ، بو نا میدن اما هنوز دلخوشیمن ، خاطره هاش تو قلبم اند (قلبمن) تا با خودم تنها میشم ، همون موقع به یادشم من دیگه دوستش ندارم ، دروغ نگم .. چرا دارم ! دردونه ی دلم بوده ، محرم عاشقیم بوده صفای دل با اون بوده ، هستی من از اون بوده اما حالا .. خاطر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 تیر 1385 11:38
تا همین چند وقت پیش 4 سال از من بزرگتر میشد 19 سالش ! اما حالا ! .. 4 سال از من بزرگتر میشه 27 سالش ! عجیب نیست ؟!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 تیر 1385 13:11
ای کاش همیشه اونقدر شـــاد باشیم که بدترین غم زندگیمون ، غم عشق باشه !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 خرداد 1385 00:26
دیگر نه نگاهی ، نه کلامی ، نه نوایی و نه حتی اندیشه ای .. هیچکدامشان دیگر دلم را نمی لرزاند ! به گمانم حس عاشقی ام اعتبارش تمام شده است ! پ . ن : عاشقی هم همانند سایر گزینه های ناکام زندگی ام خط خورد ! .. اینم از این !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 خرداد 1385 13:03
یکسال گذشت و همچنان می پرسند : « خبـــری نیست از او ؟ او نیامد دیگر ؟! » و ندانستند او ، پایبند است به قاموس درخت ! پایبند است به آرایش برگ ! که چو فصلی آید او هم رنگ به رنگ دل خود آراید ... و بهنگام شـــتاء که در آن ســـرد شود خاک زمین دل خود بردارد .. ساقه اش سست کند و بهـــــــاری دیگر ، برگ های دگری باز آرد ! این...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 خرداد 1385 13:17
دیشب همینطور که مشغول وبگردی بودم ، توی سایت ِ نیک صالحی لینکی رو دیدم تحت عنوان « ده راز شادکامی » ، هر چند اغلب با این قبیل مقاله ها زیاد روبرو میشم اما تعداد کمی از این دست نوشته ها به دلم میشینه هم برای اینکه بتونم باورشون کنم و اگه دیگه خیلی باحال باشم بخوام اجراشون کنم ! .. اینکه میگم به دلم نمیشینه یا میشینه ؛...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 خرداد 1385 12:08
از شناور بودن خسته شدم ، دلم میخواد پارو بزنم !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 خرداد 1385 15:47
خیـــــلی دور ٬ خیلی نزدیک ! سحابی هم محل تولد ِ ، هم محل مرگ ستاره هاس ! همشون برمیگردن به همونجایی که ازش متولد شدن .. همشون می میرن ! خیلی از ستاره هایی که ما الان داریم می بینیم ، شاید میلیونها سال پیش مردن ! ولی ما بخاطر مسافتی که باهاشون داریم هنوز داریم اونا رو می بینیم .. . - یعنی انقدر دورن ؟ . خیــــلی دور ،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 اردیبهشت 1385 23:19
چند شب پیش بعد از مدتها اتفاقی این شعر رو خوندم و خیلی اتفاقی بعد از مدتها این شعر یک جور دیگه به دلم نشست : نشانی "خانه دوست کجاست؟" در فلق بود که پرسید سوار. آسمان مکثی کرد. رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: "نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 اردیبهشت 1385 23:19
امشب ... میان دلتنگی های شبانه ام : دلم به هوای دلی ، هوای پریدن گرفت .. اما ، ندانستم که بالهای پروازم را کجای خستگی های دلم جا گذاشته ام که دیگر یارای پریدنم نیست ! وهم آن دارم که پرواز را از یاد برده باشم ! ..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 آبان 1384 19:09
ســـــلام تنها واژه ام در ابتدای کلام ! . . .