H O R I Z O N

وقتی دل هوای نوشتن میکنه ٬ قلم تسلیم ِ گفتار ِ ...

H O R I Z O N

وقتی دل هوای نوشتن میکنه ٬ قلم تسلیم ِ گفتار ِ ...

 چند شب پیش بعد از مدتها اتفاقی این شعر رو خوندم و خیلی اتفاقی بعد از مدتها این شعر یک جور دیگه به دلم نشست :

 نشانی

"خانه دوست کجاست؟" در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:

"نرسیده به درخت،
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می‌آرد،
پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می‌گیرد.
در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی:
کودکی می‌بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می‌پرسی
خانه دوست کجاست."

خانه دوست کجاست

 

امشب ...

میان دلتنگی های شبانه ام :

 

دلم به هوای دلی ، هوای پریدن گرفت ..

اما ، ندانستم که بالهای پروازم را کجای خستگی های دلم جا گذاشته ام

که دیگر یارای پریدنم نیست !

وهم آن دارم که پرواز را از یاد برده باشم ! ..